|
تاختن بر سیمین دانشور/ کسی از اختلاف جلال و سیمین چیزی نگفته بود
|
خبرگزاری مهر
سال گذشته نیمه شب 14 آذرماه بود که شمس آلاحمد برادر جلال آلاحمد و طبیعتا برادر همسر سیمین دانشور، دار فانی را وداع گفت.
گرچه در روزهای نزدیک به سالگرد درگذشت شمس هستیم و این مقال را میتوان ادای احترامی به وی نیز دانست، ولی هدف از نگارش آن این است که اشارهای داشته باشم به پیگیریهای خبری سال گذشته همکارم در خبرگزاری مهر که به دنبال گفتگویی با سیمین دانشور بود، ولی همانروزها به این نتیجه رسید که وی اصلا از این اتفاق خبر ندارد.
این بیخبری تا دو هفته پس از مرگ شمس نیز ادامه داشت و دیگر نمیدانم چه زمانی سیمین دانشور از این اتفاق مطلع شد و یا اصلا شد یا نشد؛ که نشدنش کمی غیرمحتمل است.
آن روزها دلیل این بیخبری اینگونه اعلام شد که در کل ارتباطی بین شمس و خانوادهاش و سیمین دانشور که با پرستارش در خانهای زندگی میکند، وجود ندارد. همچنین بیماری شدید خانم دانشور هم مزید بر علت است که او را از وقایعی که دچار تنشهای روحی و جسمیاش میکند، مطلع نکنند. البته در همان خبر آمده بود که وی از بستری بودن شمس آلاحمد مطلع و ناراحت شده بود و شاید همین امر دلیلی شده بود که او را از مرگ برادر همسرش مطلع نکنند.
از آن روزها نزدیک به یک سال گذشته است و امروز یکی از خبرگزاریهای رسمی کشور گفتگویی با مصطفی آل احمد، کارگردان مستند «نویسنده بودن» انجام داده است که موضوع آن درباره جلال آلاحمد است و وی جایزه بهترین مستند پرتره را در جشنواره امسال سینما حقیقت با این اثر از آن خود کرده است.
این گفتگو شاید از منظر سینمایی یک گفتگوی کاملاً ساده باشد که در حجم خیلی از گفتگوهای از این دست گم میشود، ولی در حوزهای تخصصیتر به نام ادبیات اهمیت بیشتری پیدا می کند. و اما چرا؟
این کارگردان که همانطور که از نام فامیلش پیداست میتواند پیوندی با خاندان آلاحمدها داشته باشد و البته خودش نیز اشاره کوچکی در گفتگویش به این نزدیکی میکند، ابتدا از اصرار مسئولان سینمای مستند کشور برای ساخت این اثر توسط او و امتناعهای مکررش سخن میگوید و سپس اشاره میکند: «مطالعه دوباره آثار خانم سیمین دانشور اولین اولویت من بود و بعد نوبت به گفتوگو با خود ایشان رسید که پیشبینی من درست بود. ایشان به من از مریضی خود گفت و انجام گفتوگو را به آینده موکول کرد.»
او در ادامه میافزاید: «من به خوبی میدانستم که ایشان امتناعی از روبهرو شدن با دوربین و در واقع، با خود دارد و در گفتوگوهای مکرر تلفنی با ایشان پی بردم که یک دلگیری هم از جلال دارد که گذشتِ سالیان نتوانسته است این زخم را از پس «سنگی بر گوری» التیام بخشد. در یکی از آخرین مکالمهها به من گفتند که تو هم از همان تبار هستی و چون آل احمد هستی، معلوم نیست که از این فیلم چه خواهی ساخت و هربار با عذر بهانهای تا امروز.»
لحنی که این مستندساز درباره سیمین دانشور برمیگزیند و نقل قولهایی که از وی میکند همانطور که آورده شد آنقدر تند و گاه توهینآمیز است که این سوال ساده را پیش روی ما میآورد. چرا؟
وی اشاره میکند که خانم دانشور یک دلگیری از جلال دارد که گذشتِ سالیان نتوانسته است این زخم را از پس «سنگی بر گوری» التیام بخشد.
آنطور که اطلاعات مکتوب و شفاهی و خاطرات مختلف دوستان و حتی دشمنان جلال و سیمین حکایت میکند، این زوج تا آخرین لحظات عمر جلال ارتباطی خوب و فزاینده با یکدیگر داشتند و پس از مرگ جلال نیز هرگز شنیده و خوانده نشد که سیمین دانشور در محفلی عمومی و یا خصوصی از همسرش گلایهای کند و یا او را به نقد کشد. حال باید دید این مستندساز چطور به چنین عنادی بین این زوج گواهی میدهد؟ و آیا استنادات محکمی دارد که ارائه دهد؟ قطعا وقتی کسی لقب مستندساز به خود میدهد برای اثبات مدعایش یا صدایی دارد و یا تصویری و یا نوشتهای؛ و گرنه روایتهایی از سر خوشی یا ناخوشی شخصی که بسیار است!
از سوی دیگر او اشاره میکند که سیمین دانشور، او را به دلیل نام فامیلش رد میکند و این مستندساز اینگونه با سخنش القا میکند که دانشور با خانواده جلال هم مشکل داشته است. باز هم از آقای مصطفی آلاحمد کارگردان این مستند میخواهیم که اگر مستندی از گفتههای خود درباره این نگاه سیمین دانشور به خانواده آلاحمد دارد، ارائه کند. گرچه خیلی مهم است که یک فرد در یک تماس تلفنی با فردی 89 ساله که به شدت هم بیمار است، چگونه برخورد کرده است و در نتیجه چگونه شنیده است!
سیمین دانشور، نه فقط این روزها بلکه مدتهاست گوشه تنهایی گزیده است و پاسخی به رسانههای تخصصی ادبی هم نمیدهد و مخاطبان رسانهای وی نیز این مساله را پذیرفتهاند و همچنین اگر تاکید میشود اگر، او به دلیلی پاسخ تلفنی را بدهد و یا در دیداری حضوری با یکی از اهالی رسانه و سینما و ادبیات و یا هر شاخه فرهنگی دیگری روبهرو شود، همه میدانند که او در چه شرایط جسمی و روحی و سنی به سر میبرد و اینکه پای گفتگوی منِ نوعی ننشیند و یا جلوی دوربین شمایِ نوعی ظاهر نشود، اولا که انتخاب با او و یا هرکس دیگری است که ما میخواهیم از او سخن بگوییم. اینها اهالی فرهنگند نه وزیر و وکیل که مسئولیتی داشته باشند و ملزم به پاسخگویی. در ثانی دلیل نمیشود که یک پاسخ رد، ما را به تخریب چهره سوژهمان وادارد.
خانم دانشور، سنش بالاست، حال خوبی ندارد، نه تلویزیون میبیند، نه رادیو گوش میکند، نه شاید روزنامه و مجله میخواند و نه حتما پای اینترنت مینشیند تا حرفها و قضاوتهایی را که به وی نسبت داده شده، بخواند و پاسخ دهد، ولی دیگرانی هستند که از چیزهایی خبر دارند و میبینند و مینویسند و میخوانند.
آقای مستندساز همچنین میگوید: «بعدها زندهیاد شمس آلاحمد به من گفت که درِ خانه جلال، رو به همه باز بود و روی زنگ نوشته بود «فدخلوا آمنا»؛ وارد شوید، امن هستید. اما بعد از مرگ جلال، سیمین در خانه را بست و روی زنگ نوشت: دکتر سیمین دانشور»
این بخش صحبتهای مستندساز یا توسط خبرگزاری مربوطه غلط منتشر شده است که آنگاه وای بر رسانهای که آیه قرآن را تحریف شده منتشر میکند و یا از ابتدا توسط خود این مستندساز ـ تاکید میکنم ـ مستندساز که همانطور که از اسمش پیداست، باید نگاهش، کلامش و اثرش مستند مستند باشد که اگر خلافش ثابت شود، ساختارهای مستند بودنش در خیلی جاهای دیگر هم زیر سئوال میرود- آیه قرآن تحریف شده است که باز هم مسئولیت این غلط بر عهده گوینده و منتشرکننده است.
«فدخلو آمنا» چه معنایی دارد؟ وارد شوید امن هستید! آیا این همان «ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِینَ» آیه 46 سوره حجر به معنای [به آنان گویند] با سلامت و ایمنى در آنجا داخل شوید، است؟ که اتفاقا سنتی است بین ایرانیان که آن را کاشیکاری کرده و بر سر در خانههایشان میزنند.
البته چنین نقل قولی پیش از این هم از شمس آل احمد و در گفتگویی تفصیلی با او منتشر شده بود که باز هم شبیه آن تکرار میشود؛ گرچه انتظار میرود سند همه این موارد موجود باشد که اگر هم چنین قضیهای درست باشد، باز هم این اتفاق دال بر رفتاری غلط از سیمین دانشور نیست؛ چرا که اختیار انتخاب هر سر دری برای هر خانهای برای هر صاحبخانهای محفوظ است وچه بسا تغییرات در رفت و آمدهای خانه جلال آل احمد که در نبود او دیگر نبود و قطعا آن سر در اگر هم بود، دیگر همچون گذشته محلی از اعراب نداشت.
همه این مقدمات چیده شد که بار دیگر این سئوال مطرح شود که چرا یک کارگردان به یکباره تصمیم میگیرد با چنین نقدهای یکسویهای آن هم درباره فردی که میداند و میدانیم امکان پاسخگویی و دفاع از خود را ندارد، مطرح کند؟
چرا چنین سست و غیرمستند در مقام یک مستندساز و درباره یکی از سرمایههای ادبی کشور دست به تخریب میزنند؟ از القای اینکه سیمین دانشور از همسرش دلگیری و زخم به دل دارد و با خانواده همسرش هم مشکل دارد، چه سودی میبرد؟ او از اینکه بگوید خانم دانشور راه همسرش را حتی با تغییر سر در خانهاش دنبال نکرده است، چه هدفی را دنبال میکند؟ آیا اینها ـ صرفنظر از سبک و سیاق و منش سیمین دانشور ـ عملی غیراخلاقی نیست؟
اگر کشفیات این مستندساز مسائلی کهنه است، چطور حال در اینجا یکباره از پرده برون میافتد؟! که ایکاش باز هم نمیافتاد که بر فرض محال اگر بزرگترهای ادبیات میدانستند لابد صلاح به سکوت دانسته بودند و اگر نمیدانستند که باز جای تعجب است که این اختلافات چطور سر از پستوی این کارگردان درآورده است.
گاه مصلحت به سکوت است و گاه به گفتن و نوشتن، ولی آنچه مسلم است، اگر قرار بر شکستن سکوت است، هیچ گریزی نیست؛ مگر از واقعگرا بودن و دوری از شنیدهها و دیدههایی که نه دیدهایم و نه از آنها مطمئنیم.
باشد که حرمت افراد نگه داریم و آنقدر زیرک نباشیم که به کسی مطالبی را نسبت دهیم که امکان دفاع از خود را نداشته باشد.
347 page views
|
|
|
|