|
فقط عمل كن!
|
دنیای اقتصاد-
مترجم: پریسا حبیبی
«مارلین گاگن» استاد رفتار سازمانی در دانشکده کانکوردیا مونترال است. او همچنین تحقیقاتی در زمینه پیشرفت در کسبوکارهای خانوادگی داشته است و هر ماه مقالات بسیاری از او درمجلات معتبر به چاپ میرسد.
پروفسور گاگن مدرک روانشناسی خود را از دانشگاه مک گیل در مونترال اخذ کرد. پس از آن دوره کارشناسی ارشد و دکترا خود را در رشته روانشناسی اجتماعی در دانشگاه روچستر در نیویورک گرفت. او همچنین دو جایزه بینالمللی برای تحقیقات خود در زمینه کارآفرینی اجتماعی دریافت کرد. مارلين در شهر صنعتی مونترال به دنیا آمد و تا زمانی که به همراه پدرش به مراکش رفت، در مدرسهای فرانسه زبان به تحصیل پرداخت. در مراکش به مدرسهای آمریکایی رفت و بهاین ترتیب به دو زبان انگلیسی و فرانسه تسلط پیدا کرد. او در حال حاضر به زادگاه خود بازگشته و در آنجا زندگی ميكند.
1.چه زمانی متوجه شدید که به تدریس علاقه مندید؟
من هیچ گاه نمیخواستم، تدریس کنم. اصلا فکر نمیکردم جراتایستادن درجلوی کلاس را داشته باشم. من در تمام طول تحصیل در دبیرستان و حتی دوره کارشناسی، هیچ گاه نمیتوانستم مطالب و آزمونهای شفاهی را به خوبی ارائه دهم و همیشه استرس بسیاری داشتم، ولی حالا در مقابل 300 دانشجو تدریس میکنم که واقعا برای خودم باور کردنی نیست. اما تا قبل ازاینکه به تدریس مشغول شوم، فکر نمیکردم کهاین کار چقدر میتواند سرگرم کننده باشد. من تدریس را چون بخشی از کار دانشگاهیام بود و علاقهمند به انجام تحقیقات بودم، آغاز کردم و همزمان با انجام این کار متوجه شدم که چقدر بهاین کار علاقهمند هستم.
2. یک روز کاری به طور متوسط برای شما چگونه است؟
میتوان گفت این کار، هیچ گاه تکراری نمیشود. تدریس از تنوع و انعطافپذیری زیادی برخوردار است. من برای هر ترم تحصیلی برنامهریزی مشخصی دارم و معمولا از ساعت 8 تا 5 بعد ازظهر کلاس دارم. من دراینجا فقط تدریس نمیکنم، بلکه به کارهای دیگری چون برنامهریزی کلاسها، دیدار با دانشجویان و نظارت بر آنها، تجزیه و تحلیل دادههای به دست آمده و نوشتن مقاله برای مجلات علمیمیپردازم، در حقیقت میتوان گفت کار من دراین دانشکده همانند یک مدیر پروژه است.
3. بهترین توصیه یک معلم به شما چه بوده است؟
تنها ارائه یک پایان نامه خوب است که میتواند پایان خوبی را برای تحصیلات شما به وجود آورد.
4. بدترین شغلی که تا به حال داشتهاید،چه بوده است؟
من اولین بار در پانزده سالگی در کافی شاپهای زنجیرهای بینگو مشغول به کار شدم. من باید در هوای گرم تابستان در کیوسکهای سیار قهوه میفروختم و در آخر هر روز 10 در صد کل فروش، دستمزد من بود؛ یعنی به طور متوسط برای هر 4 ساعت کار 10 دلار دستمزد دریافت میکردم.
5. چه چیز الهام بخش شما بود؟
شیوه زندگی راهبان بودایی همیشه برای من جذاب بوده است ولی متاسفانه من هیچ گاه نمیتوانم زندگی همانند آنها داشته باشم.
6. چه نصیحتی به زنان در عرصه کسب وکار دارید؟
به حرف دل خود گوش کنید. به آسانی ممکن است در دام جاهطلبی گرفتار شوید و بخشهای مهمی از زندگی خود را از دست بدهید. من آدم بسیار لجبازی بودم. من دو فرزند خود را در دوره کارآموزی تحصیلیام (دورهای که پنج تا هفت سال طول میکشد و دوران بسیار پر استرسی است) به دنیا آوردم، دوستان من معتقد بودند این کار من در حد یک خودکشی است، اما اگر تا پایان آن دوره منتظر میماندم، دیگر برای بچهدار شدن خیلی پیر شده بودم. زندگی سرشار از انتخابهای دشوار است و نمیتوان به همه آنها دست یافت. من یک سوپر زن نبودم ولی راه سختی را در پیش گرفتم.
7. بهترین خاطره شما از مدرسه چیست؟
برای من یادگرفتن خواندن متون جالبترین چیز در جهان بود.
8. آخرین کتابی که مطالعه کردید چه بود؟
کتاب «رستگاری» به زبان فرانسه که نویسنده آن «دیوید سروان –چری بر» است.
9.کتاب مور علاقه شما در زمینه تجارت چیست؟
کتاب «راندن» اثر «دنیل پینک»
10. بزرگترین درسی که تا به حال آموختهاید چه بوده است؟
«صرفا انجام بده» این شعار شرکت نایک بود. من آدم خیلی شجاعی نبودم؛ ولی خودم را مجبور میکردم تا کارهايی را که از آنها وحشت داشتم انجام دهم، من چشمم را روی همه چیز میبستم و فقط به جلو حرکت میکردم و باید بگویم همیشه نتایج راضی کنندهای داشت که من را متعجب میکرد. اما زندگی به من آموخت، باید با چشمانی باز و بدون هیچ ترسی از میان درهایی که به روی ما باز میشوند، عبور کرد.
375 page views
|
|
|
|